مرجع عاليقدر شيعيان مي نويسد: شعار«حب الحسين يجمعنا» به خوبي نشان مي دهد پياده روي عاشقان اين مکتب در روز اربعين، با بهره گيري از آموزه هاي ديني، تأثير شگرفتي در خنثي نمودن امواج تبليغات دشمنان اسلام و اهلبيت عليهم السلام ايفا کرده و روح تازهاى در کالبد دوستان و علاقه مندان به آن حضرت دميده است.
به گزارش
پايگاه خبري تحليلي پيرغار به نقل از
شبکه اطلاع رساني راه دانا؛ پايگاه اطلاع رساني دفتر مرجع عاليقدر حضرت آيت الله العظمي مکارم شيرازي سال گذشته ياداداشتي را منتشر کرده بود که امسال به مناسبت اربعين حسيني دوباره اين يادداشت را راه دانا باز نشر کرد.
راهپيمايي زائران اربعين حسيني ،آن چنان انبوهى از جمعيّت عاشقان و دلدادگان امام حسين عليه السلام را در کربلا جمع مىکند که در هيچ موقع از سال حتّى عاشورا نيز چنان جمعيّت عظيمى ديده نمي شود.[1]
ليکن بايد دانست رويکرد عاشقان امام حسين عليه السلام در بزرگداشت اربعين حسيني مهم بى جهت نيست[2] و شعارهايي هم چون «حب الحسين يجمعنا» با شعور و معرفت بسيار آميخته و برگرفته از آيات شريفه قرآن و روايات است.[3]
اين شعار معرفتي به خوبي نشان مي دهد پياده روي عاشقان اين مکتب در روز اربعين، با بهره گيري از آموزه هاي ديني، تأثير شگرفتي در خنثي نمودن امواج تبليغات دشمنان اسلام و اهلبيت عليهم السلام ايفا کرده و روح تازهاى در کالبد دوستان و علاقه مندان به آن حضرت دميده است.[4] از سوي ديگر اظهار محبت نسبت به اهل بيت عليهم السلام موجب شده است هنگامى که علاقه به يک هدف به مرحله عشق، آن هم عشقى سوزان، برسد تمام احساس او در همان نقطه متمرکز مي شود، و به همين جهت هر ناراحتى براى او در اين مسير قابل تحمل است نه تنها قابل تحمل است بلکه احساس ناراحتى نمى کند.[5]
لذا شکوه اربعين حسيني بي تأثير از طرح شعارهاي راهبردي و معرفتي هم چون آموزۀ «حب الحسين يجمعنا» نيست؛ زيرا حب اهل بيت عليه السلام مولفه اي اعتقادي است که با گوش و پوست زائران اربعين حسيني عجين شده است از اين رو به عنوان شعار زائران اربعين حسيني مورد توجه قرار گرفته و به نوبۀ خود داراري اسرار و رموز اعتقادي است؛ اسراري که عاشقان بى قرار امام حسين عليه السلام را اينچنين در ايام اربعين حسيني به تکاپوى مداوم وا داشته است؛ و صد البته شايسته است اصول و مباني حب آن حضرت بيش از پيش مورد نظر قرار گيرد.[6]
خاستگاه قرآني و روايي محبت به اهل بيت عليهم السلام
خداوند متعال در قرآن کريم مي فرمايد: « قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى؛ اي رسول ما به امت بگو من از شما اجر و رسالت جز اين نمي خواهم که مودّت و محبّت مرا در حق خويشاوندانم منظور داريد»[7].تمام علماء شيعه و اهل سنّت نيز بر اين عقيده هستند که مودّت و محبّت آنان را واجب است.[8]
در روايات نيز تأکيد فراواني بر محبت اهل بيت عليهم السلام شده است:رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلم فرمود: «أحبّوا الله لما يغذوکم من نعمه، و أحبّوني لحبّ الله، و أحبّوا أهل بيتي لحبّي؛[9] خدا را دوست بداريد به جهت آن که از نعمت هايش به شما روزي مي دهد و مرا نيز به جهت دوستي خدا دوست بداريد و اهل بيتم را به جهت دوستي من دوست بداريد.[10]
مرحوم طبرسى در مجمع البيان از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نقل مىکند:«خداوند ريشههاى پيامبران را از هم جدا آفريد، ولى من (پيامبر اسلام) و على از يک ريشه و يک درخت هستيم، من ريشه اين درخت و على به منزله شاخههاى آن است، و فاطمه جنبه تلقيح و نطفهبندى آن را دارد و حسن و حسين ميوههاى اين درخت پربرکت، و شيعيان ما هم به منزله برگ هاى اين درخت مىباشند. اگر بندهاى از بندگان ما در بين صفا و مروه هزار سال عبادت کند، و دوباره هزار سال ديگر عبادت کند و در مرحله سوم نيز هزار سال عبادت کند (يعنى در مجموع سه هزار سال عبادت کند) بگونهاى که همچون مشک کهنه خشکيدهاى شود، ولى محبّت و مودّت ما را درک نکند (اين عبادت ها هيچ سودى براى او ندارد، بلکه) خداوند او را به رو در آتش جهنّم مىاندازد! سپس پيامبر آيه مودّت[11] را تلاوت فرمودند.[12]
اين روايت صريحاً «مودّت قربى» را به مودّت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام تفسير مىکند و با تعبيرات تکاندهندهاى که در آن است بخوبى دلالت مىکند که اين محبّت يک محبّت ساده و معمولى نيست، بلکه محبّتى است که ولايت و خلافت ثمره آن مىباشد.[13]
سلمان فارسى از پيغمبر اکرم صلى الله عليه و آله روايتي نقل مي کند که آن حضرت فرمود: «لا يُؤْمِنُ رَجُلٌ حَتَّى يُحِبَّ اهْلِ بَيْتى وَ حَتَّى يَدَعَ الْمِراءَ وَ هُوَ مُحِقٌّ فَقالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطابِ ما عَلامَةُ حُبِ اهْلِ بَيْتِکَ؟ قالَ: هذا، فَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلى عَلِىِبْنِابىطالِبٍ عليه السلام؛ هيچ کس ايمان (به من) نمىآورد مگر اين که اهل بيت مرا دوست دارد و مراء را هر چند حق با او باشد ترک کند. عمر (در آنجا حاضر بود) و گفت علامت محبت اهل بيت تو چيست؟ پيغمبر اکرم صلى الله عليه و آله فرمود: اين (را دوست بدارد) و با دستش بر (شانه) على عليه السلام زد.[14]،[15]
اهل سنت و محبت اهل بيت عليهم السلام
در اين زمينه مي توان به آن شعر معروف امام شافعى اشاره کرد که مىگويد:[16]
يا اهْلَ بَيْتَ رَسُوْلِ اللَّهِ حُبُّکُمُ فَرْضُ مِنَ اللَّهِ فى الْقُرآنِ انْزَلَهُ
کَفاکُمُ مِنْ عَظيمِ الْقَدْرِ انَّکُمُ مَنْ لَمْ يُصَلِّ عَلَيْکُمْ لا صَلاةَ لَهُ[17]
«اى اهل بيت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله محبت شما، از سوى خداوند در قرآن واجب شده است. در عظمت مقام شما همين بس که هر کس بر شما صلوات نفرستد نمازش باطل است».[18]
و يا اشعار ديگر امام شافعى که مي گويد:[19]
يا راکبا قف بالمحصب من منى و اهتف بساکن خيفها و الناهض
سحرا اذا فاض الحجيج الى منى فيضا کما نظم الفرات الفائض
ان کان رفضا حب آل محمد فليشهد الثقلان انى رافضى!![20]
اى سوارى که عازم حج هستى! در آنجا که در نزديکى منى ريگ براى رمى جمرات جمع مىکنند و مرکز بزرگ اجتماع زائران خانه خداست بايست، و فرياد بزن به تمام کسانى که در مسجد خيف مشغول عبادتند و يا در حال حرکت مىباشند.[21]
فرياد بزن به هنگام سحرگاه که حاجيان از مشعر به سوى منى کوچ مىکنند و همچون نهرى عظيم و خروشان وارد سرزمين منى مىشوند.[22]
آرى فرياد بزن و بگو: اگر محبت آل محمد ص رفض و ترک است، همه جن و انس شهادت دهند که من رافضيم![23] ،[24]
هم چنين زمخشرى در«کشاف» حديثى نقل کرده که فخر رازى و قرطبى نيز در تفسيرشان از او اقتباس کردهاند: حديث مزبور به وضوح مقام آل محمد صلي الله عليه و آله و اهميت حب آنها را بيان مىدارد، مىگويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:[25]«من مات على حب آل محمد مات شهيدا. الا و من مات على حب آل محمد صلي الله عليه و آله مغفورا له. الا و من مات على حب آل محمد مات تائبا. ...؛ هر کس با محبت آل محمد بميرد شهيد از دنيا رفته، آگاه باشيد هر کس با محبت آل محمد صلي الله عليه و آله از دنيا رود بخشوده است، آگاه باشيد هر کس با محبت آل محمد صلي الله عليه و آله از دنيا رود با توبه از دنيا رفته، آگاه باشيد هر کس با محبت آل محمد صلي الله عليه و آله از دنيا رود مؤمن کامل الايمان از دنيا رفته، آگاه باشيد هر کس با محبت آل محمد صلي الله عليه و آله از دنيا رود فرشته مرگ او را بشارت به بهشت مىدهد، و سپس منکر و نکير (فرشتگان مامور سؤال در برزخ) به او بشارت دهند، آگاه باشيد هر کس با محبت آل محمد صلي الله عليه و آله از دنيا رود او را با احترام به سوى بهشت مىبرند آن چنان که عروس به خانه داماد، آگاه باشيد هر کس با محبت آل محمد ص از دنيا رود در قبر او دو در به سوى بهشت گشوده مىشود، آگاه باشيد هر کس با محبت آل محمد صلي الله عليه و آله از دنيا رود قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مىدهد، آگاه باشيد هر کس با محبت آل محمد صلي الله عليه وآله از دنيا رود بر سنت و جماعت اسلام از دنيا رفته...»[26]،[27]
جالب اينکه فخر رازى بعد از ذکر اين حديث شريف که صاحب کشاف آن را به صورت ارسال مسلم ذکر کرده است مىافزايد:آل محمد ص کسانى هستند که بازگشت امرشان به او است، کسانى که ارتباطشان محکمتر و کاملتر باشد« آل» محسوب مىشوند، و شک نيست که فاطمه و على و حسن و حسين محکمترين پيوند را با رسول خدا داشتند، و اين از مسلمات و مستفاد از احاديث متواتر است، بنا بر اين لازم است که آنها را« آل پيامبر» صلي الله عليه و آله بدانيم.[28]
حب الحسين به مثابۀ پرورش فطرت ايماني
ايمان آن باور قلبى و درونى نسبت به خدا و پيامبر و جهان آخرت است؛ لذا اين باور در قلب و روح انسان نفوذ مي کند، و بذر آن در دل انسان کاشته مي شود، و سرچشمه حرکت و تلاش و فعاليّت است؛ ايمان داراى ريشهها و شاخههايى باشد شاخههاى آن در اعمال و کردار ظاهر گردد. لذا باورى است که تمام وجود انسان را به رنگ خود درمي آورد.[29]
لذا ايمان يک رکن اساسى براى تکامل فرد و اجتماع است و هر چه درباره نقش آن در سرنوشت انسان، بيشتر دقّت کنيم، ضرورت حياتى آن بهتر احساس مىشود.[30]
در اين ميان حب و عشق به جمال و کمال على الاطلاق فطرى بشر بوده، و با نهاد او خمير شده، و در ذات او به وديعت گذارده شده است؛[31] و از آنجا که کار خداوند فراهم آوردن زمينههاى رشد و هدايت است. لذا از يک سو«رسول اللَّه» صلي الله عليه و آله و ائمۀ معصومين عليهم السلام را در ميان مردم قرار مي دهد، و«قرآن» که برنامه هدايت و نور است نازل مىکند، و از سوى ديگر«حب و عشق به ايمان» و« تنفر و بيزارى از کفر و عصيان» را به عنوان زمينهسازى در درون جان ها قرار مىدهد؛ اگر چه تصميمگيرى را به خود انسان واگذار کرده، و تکاليف را در اين زمينه تشريع مىکند.[32]
بنابراين ايمان نوعى علاقه شديد الهى و معنوى است، هر چند از استدلالات عقلى ريشه گيرد، لذا در حديثى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم:«حَبَّبَ إِلَيْکُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَيْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ؛ خداوند ايمان را محبوب شما قرار داد، و آن را در دلهايتان تزيين کرد، و کفر و فسق و عصيان را منفور شما ساخت و کسانى که چنين باشند هدايت يافتگانند»[33]،[34]
با اين تفاسير عشق به ايمان، و تنفر از کفر، در دل همه انسان ها بدون استثنا وجود دارد، و اگر کسانى اين زمينهها را ندارند از ناحيه تربيت هاى غلط و اعمال خودشان است، چرا که خدا در دل هيچکس«حب عصيان» و« بغض ايمان» را نيافريده است.[35]
گفتني است با ظهور اسلام، معيار شخصيّت از ثروت و فرزند، به ايمان و تقوا و عمل صالح تغيير يافت؛ در پى اين تغيير ملاک، ابوسفيانها و ابولهبها و ابوجهلها جاى خود را به سلمانها و ابوذرها و مقدادها دادند، و در پى آن، مردم در برابر ثروتمندان به خاطر پول و ثروتشان تواضع نمىکردند.[36]
امّا با رحلت پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله دوباره معيارها دستخوش تغيير و تحوّل شد، و به ويژه در عصر خليفه سوم به حال سابق برگشت، و ثروتمندان و صاحبان فرزندان و نيروى انسانى بيشتر هر چند بويى از تقوا نبرده بودند، جاى انسانهاى متقى را گرفته، و به عنوان شخصيّتهاى اسلامى معرفى شدند. به نحوي که در عصر معاويه پيشقراولان و کسانى که زودتر از همه اسلام را پذيرفته بودند کنار گذاشته شده، و آزادشدگان دست پيامبر صلى الله عليه و آله و فرزندانشان (طلقاء و ابنا طلقاء) که اسلام را به اجبار و فشار محيط نه از روى ميل و علاقه و اشتياق، پذيرفته بودند سر کار آمدند.[37] ،[38]
با مرگ معاويه و روى کارآمدن يزيد ظلم و بىعدالتىها از آن هم فراتر رفت و به حدّ اعلا رسيد[39] چرا که دستگاه بنىاميّه براساس تقوا و ايمان بنا نشده بود، بلکه شالوده آن بر اساس مطامع دنيوى ريخته شده بود کسانى که شيطنت بيشتر، قساوت قلب شديدتر، دين فروشى زيادترى داشتند را به خود جذب مىکرد.امام حسين عليه السلام براى از بين بردن اين بدعتها و احياى آن سنّتها قيام کرد.[40]
و از اينرو امام حسين عليه السلام با استناد به فرمايش پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، مبنى بر عدم جواز سکوت در برابر ظلم ظالمان و جائران، قيام کرد و اين انقلاب را تا مرز شهادت ادامه داد، تا همه جهانيان بدانند حکومت يزيد، حکومت ايماني پيامبر صلى الله عليه و آله نيست.[41]
ليکن يزيد با بىرحمى تمام اسوه تقوا و ايمان را شهيد کرد و حريمش را مورد هتک و غارت قرار داد.[42]البته خون پاک ومقدّس امام حسين عليه السلام در جوى تاريخ بشر، و در رگهاى انسانهاى آزاده و با ايمان جاري شد، و با آن، خطوط عدالت و آزادگى بر پيشانى رهروان اين راه ترسيم گرديد.[43]
لذا در روايتي از از رسول اکرم صلي الله عليه و آله مي خوانيم:«أَلا وَ مَنْ ماتَ عَلى حُبِ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ مُؤْمِناً مُسْتَکْمِلَ الْإيمانِ؛کسى که با عشق و محبّت آل محمّد عليهم السلام بميرد، همانند مؤمن کامل الايمان از دنيا رفته است.[44]
به راستي آيا علاقه ساده باعث کمال ايمان مىگردد؟ حتماً در درون اين فراز مسأله مهمّى وجود دارد که سبب اين کمالات بسيار والا مىشود.[45]
در اين ميان تصويرى که زائران اربعين حسيني ترسيم مىکنند، تشريح دلنشين، عميق و روان از يک ماجراست ؛ تصويري آميخته با اعتقاد، ايمان و واگويى دغدغههاى جامعه بشرى که به ماندگارى نهضت عاشورا کمک مىکند. از اين رو، حب به ايمان در زمرۀ بهترين رموز ماندگارى واقعه کربلا به شمار آيد.[46]
حب الحسين؛ کليد حب الهي
حبّ الهى شديدترين حُبها و زيباترين آنها است زيرا جمالى زيباتر از جمال ربوبى نيست؛ لذا وقتى حبّ به محبوبى حاصل شد عاشق راضى بافعال معشوق است و اين بر دو نحو متصور است: به قدرى درجه حُبّ بالا مىرود که اگر ناراحتى و جراحتى به شخص برسد درک نمىکند، هم چون على عليه السلام در حين کشيدن تير از پاى مبارکش چنان محو جمال محبوب شده که احساس درد نمىکند، به علاوه اين ناراحتىها زمانى است که از غير محبوب به او مىرسد، پس مسلماً اگر از محبوب به شخص بلايى برسد صاحب اين مرتبه از حُبّ درک شدت و محنت نمىکند.[47]
در بلا هم ميچشم لذّات او مات اويم مات اويم مات او[48]
از اين رو ذکر و ياد محبوب، محبت آفرين است، هر چه بيشتر او را ياد کنيم، محبتش در اعماق دل ما عميقتر مىشود، لذا هر چه از خدا بيشتر ياد کنيم، حبّ او در قلبمان ريشه دارتر مىشود تا جائى که وابستگى به او پيراستگى از همه چيز است و مسلماً دوستى و عشق به محبوب مانع از خطائى است که موجب ناراحتى او مىگردد چه رسد به خطا در حضور و محضر او.[49]
و اين شايد همان است که امام حسين عليه السلام در آن دعاى پر محتوا و غراء و شيواى عرفه بيان فرموده:«عميت عين لا تراک عليها رقيبا! و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبک نصيبا؛ کور باد چشمى که تو را مراقب خود نبيند، و زيانکار باد تجارت بندهاى که نصيبى از حب و عشق تو ندارد»![50]
لذا مي بينيم عنصر نيّت و انگيزه الهى در قيام امام حسين عليه السلام بسيار ممتاز است و آن حضرت فقط و فقط براى رضاى خدا و احياى دين حق دست به قيام زد و هرگز هيچ عنصر دنيوى و جاهطلبانه در قيام او دخالت نداشت؛ جاى جاى تاريخ کربلا گواه اين مدّعاست[51] که امام حسين عليه السلام تمام هستى خويش را يکجا با خداوند معامله کرد و با تمام اهلبيت عليهم السلام و فرزندان در قربانگاه عشق قدم نهاد و مخلصانه از همه چيزش در راه خدا گذشت.[52]
امام عليه السلام در اين نهضت همواره به وظيفه الهى خويش مىانديشيد و نتيجه را به خدا واگذار کرد. اين حقيقت بارها در کلمات، سيره و رفتار امام حسين عليه السلام جلوهگر شده است[53]
به راستى انسان در کربلا صحنههايى مىبيند که نظير آن را در هيچ تاريخى نخوانده است: پير و جوان به ميدان آمدن و همه چيز را جز رضاى خدا و رضاى پيشواى خود که رضاى او نيز رضاى خداست فراموش کردن، و حتى در واپسين لحظههاى زندگى به خود نينديشيدن و به او فکر کردن. اينهاست که تاريخ کربلا را از تواريخ ديگر ممتاز کرده و به آن رنگ جاودانگى بخشيده و اين همه جان بر کف تربيت کرده است.[54]
لذا هنگامى که دشمنان، امام عليه السلام را آماج تيرها قرار دادند تير به گلوى امام اصابت کرد و فرمود:«بِسْمِ اللَّهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ، وَ هذا قَتيلٌ في رِضَى اللَّهِ؛ به نام خداوند و هيچ حرکت و نيرويى جز از جانب خدا نيست و اين شهيدى است در راه رضاى خدا!».[55]،[56]
بنابراين، اقامه عزادارى براى امام حسين عليه السلام آن شخصيّت ممتاز و بى نظيرى که خود از خاندان عصمت و طهارت بود و از اولياى الهى و امامان معصوم است، علاوه بر تجليل از مقام شامخ آن امام همام کليد تحقق حب الهي است.[57]
در آيات متعدّدى از قرآن مجيد بر لزوم زنده نگه داشتن ياد پيامبران الهى و شخصيّتهاى برجسته تاريخ تأکيد شده است. مطالعه اين دسته از آيات که معمولًا با جملاتى نظير: «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ، وَاذْکُرْ فِى الْکِتابِ» آغاز مىشود به خوبى مىرساند که غرض از يادآورى و احياى ياد و خاطره برگزيدگان الهى، وجود صفات نيکو و خصلتهاى پسنديده و روشهاى الهى و انسانى در آنان است،هر کس داراى چنين برجستگىهاى انسانى و الهى باشد، زنده نگهداشتن ياد و خاطره او از وظايف انسانى ودينى است.[58]
از اين رو مىبينيم امامان معصوم عليهم السلام در زنده نگهداشتن ياد و نام شهيدان کربلا، به عنوان کاملترين الگوهاى فداکارى و ايثار در راه نجات امّت، به خصوص سالار شهيدان اباعبداللَّه الحسين عليه السلام در مناسبتهاى مختلف سعى و تلاش فراوانى نمودند و هيچ فرصتى را در زنده نگهداشتن يادشان فروگذار نکردند.[59]
و يا اينکه همه ما به امام حسين عليه السلام و يارانش به ويژه در اربعين حسيني عشق مىورزيم و در عزايش اشک ماتم مىباريم و بر سر و سينه مىزنيم، مردان، زنان، پيران، جوانان و حتّى کودکان و حتّى بسيارى از غير مسلمانان نيز با شعار «حب الحسين يجمعنا» در راستاي حصول حب الهي تلاش مي کنند؛ آن حضرت را در مشکلات شفيع خود بر درگاه خداوند قرار مىدهند، تربت پاکش را مىبوسند، مرقدش را زيارت مىکنند، و خاک درش را توتياى چشم خود مىسازند،امّا چرا و به چه دليل؟ چون نمونه کامل شهادت در راه خدا بوده است.[60]
تولي و تبري؛ خاستگاه معرفتي شعار«حب الحسين يجمعنا»
انسان يک قلب بيشتر ندارد و اين قلب جز عشق يک معبود نمىگنجد، آنها که دعوت به شرک و معبودهاى متعدد مىکنند، بايد قلبهاى متعددى داشته باشند تا هر يک را کانون عشق معبودى سازند! اصولا شخصيت انسان، يک انسان سالم شخصيت واحد، و خط فکرى او خط واحدى است، در تنهايى و اجتماع، در ظاهر و باطن، در درون و برون، در فکر و عمل، همه بايد يکى باشد، هر گونه نفاق و دوگانگى در وجود انسان امرى است تحميلى و بر خلاف اقتضاى طبيعت او.[61]
انسان به حکم اينکه يک قلب بيشتر ندارد بايد داراى يک کانون عاطفى و تسليم در برابر يک قانون باشد.[62] مهر يک معشوق را در دل بگيرد.يک مسير معين را در زندگى تعقيب کند.با يک گروه و يک جمعيت هماهنگ گردد، و گر نه تشتت و تعدد و راه هاى مختلف و اهداف پراکنده او را به بيهودگى و انحراف از مسير توحيدى فطرى مىکشاند.[63]
به همين دليل، ما در اسلام دو اصل به نام «تَوَلَّى» و «تَبَرَّى» داريم؛ به تعبير ديگر:«حُبّ فِى اللَّهِ» و «بُغْض فِى اللَّهِ»که هر دو در واقع اشاره به يک حقيقت است. طبق اين دو اصل ما موظّفيم دوستان خدا را دوست داريم و دشمنان خدا را دشمن، و پيشوايان بزرگ دين يعنى پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام را در همه چيز اسوه و الگوى خود قرار دهيم.[64] به بيان روشنتر هر کس که در راه ايمان و حق و عدالت و تقوا و پاکى گام بر مىدارد را دوست خود بدانيم وبا او پيوند محکم دوستى بر قرار سازيد و به عکس از ناپاکان و بدان و آلودگان و ستمگران فاصله بگيريم.[65]
لذا در حديثى از امير مؤمنان على عليه السلام مىخوانيم: که فرمود: «لا يجتمع حبنا و حب عدونا فى جوف انسان، ان اللَّه لم يجعل لرجل قلبين فى جوفه، فيحب بهذا و يبغض بهذا فاما محبنا فيخلص الحب لنا کما يخلص الذهب بالنار لا کدر فيه فمن اراد ان يعلم فليمتحن قلبه فان شارک فى حبنا حب عدونا فليس منا و لسنا منه؛ دوستى ما و دوستى دشمن ما در يک قلب نمىگنجد چرا که خدا براى يک انسان دو قلب قرار نداده است که با يکى دوست بدارد و با ديگرى دشمن، دوستان ما در دوستى ما خالصند همانگونه که طلا در کوره خالص مىشود هر کس مىخواهد اين حقيقت را بداند، قلب خود را آزمايش کند اگر چيزى از محبت دشمنان ما در قلبش با محبت ما آميخته است از ما نيست و ما هم از او نيستيم»[66]
چرا که قلب واحد کانون اعتقاد واحدى است و آن هم برنامه عملى واحدى را اجراء مىکند لذا انسان نمىتواند حقيقتا معتقد به چيزى باشد اما در عمل از آن جدا شود و اينکه بعضى در عصر ما براى خود شخصيت هاى متعددى قائل هستند و مىگويند فلان عمل را از جنبه سياسى انجام دادم و فلان کار را از جنبه دينى و کار ديگر را از نظر جنبه اجتماعى و به اين ترتيب اعمال متضاد خود را توجيه مىکنند منافقان زشت سيرتى هستند که مىخواهند قانون آفرينش را با اين سخن زيرا پا بگذارند. درست است که جنبههاى زندگى انسان مختلف است ولى بايد خط واحدى بر همه آنها حاکم باشد.[67]
سخن آخر:( محبت امام حسين عليه السلام در دل تمامي آزادگان جهان زنده است)
در خاتمه بايد گفت امام حسين عليه السلام در مسير هدايت مسلمين و دفاع از مظلومان حضور سازنده اى داشت[68]؛ قيام آن حضرت نه تنها آيين پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله را نجات داد، بلکه از محو اهداف رسالت ساير انبيا نيز جلوگيرى کرد. چرا که رسول خدا صلى الله عليه و آله کامل کننده رسالت پيامبران گذشته و خاتم رسولان و دين او خاتم اديان بود.[69]
گويا تلاشهاى همه انبياى گذشته مقدّمهاى بود براى ظهور پيامبر خاتم و سپردن پرچم هدايت بشرى به دست آن حضرت تا دامنه قيامت.[70] لذا از جمله امتيازات حماسه بزرگ حسيني ، قدرت تأثيرگذارى آن در افکار عمومى مسلمانان، بلکه آزادمردان جهان در طول تاريخ است.[71]
چرا که سبب حرکت و جوشش مبارزان در برابر ظالمان و ستمگران، آن هم از زمان وقوع حادثه تا عصر حاضر است، لذا حب آن حضرت فطري است چرا که نهضت حسيني يک نهضت فرا زمانى و فرامکانى است. [72]
از اين جهت کلام نوراني امام سجاد عليه السلام که در آغاز خطبه معروفش در شام فرمود:«أيُّها النّاسُ اعْطِيْنا ستّاً...والمَحَبَّةً في قُلوبِ المُؤْمِنينَ؛اى مردم خداوند شش موهبت به ما عطا فرموده که (از جمله آن) محبوبيت در دلهاى مؤمنان ».[73]بسيار معنادار است.[74]
اينگونه است که از جلوههاى ديگر نفوذ و تأثير اين حادثه غمانگيز آن است که پس از قرنها، هر ساله در ايّام اربعين حسيني، ميليونها علاقمند و آزادمرد از اقصي نقاط جهان، قيام آن حضرت را فطرتاً مورد تجليل قرار مي دهند و زحمات و رنجها را به جان مىخرند و کودک و جوان و پير، زن و مرد مشتاقانه با حضور در پياده روي اربعين حسيني و با شعار«حب الحسين يجمعنا» در اقامه هر چه باشکوهتر عزاى حسينى و پاسداشت اهداف آن حضرت و محبت روز افزون به حضرت سيدالشهدا عليه السلام به پا مى خيزند.[75]
پژوهش؛ تهيه و تنظيم؛ معاونت تحريريه خبر پايگاه اطلاع رساني
دفتر حضرت آيت الله العظمي مکارم شيرازي makarem.ir
[1] کليات مفاتيح نوين ؛ ص401.
[2] همان ؛ ص394.
[3] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج10 ؛ ص69.
[4] کليات مفاتيح نوين ؛ ص619.
[5] يکصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص65.
[6] آفريدگار جهان ؛ ص226.
[7] سورۀ شوري؛آيۀ23.
[8] آيات ولايت در قرآن ؛ ص190.
[9] سنن ترمذي؛ ج5؛ ص664؛ح3789، مستدرک حاکم؛ ص150.
[10] آيات ولايت در قرآن ؛ ص190.
[11] «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»،(سورۀ شوري؛آيۀ23).
[12] مجمع البيان؛ ج 9؛ ص 28.
[13]آيات ولايت در قرآن ؛ ص191.
[14] سفينة البحار؛ ماده« مَرَء»، بحارالانوار؛ ج 27؛ ص 107؛ح 79.
[15] اخلاق در قرآن ؛ ج3 ؛ ص284.
[16] پيام قرآن ؛ ج9 ؛ ص377.
[17] همان.
[18] همان.
[19] تفسير نمونه ؛ ج20 ؛ ص416.
[20] همان.
[21] همان.
[22] همان.
[23]تفسير فخر رازى؛ ج 27 ؛ ص 166.
[24] تفسير نمونه ؛ ج20 ؛ ص416.
[25] همان ؛ ص413.
[26] تفسير کشاف؛ ج 4 ؛ص 220 و 221،تفسير فخر رازى؛ ج 27؛ ص 165 و 166، تفسير قرطبى؛ ج 8 ؛ص 5843.
[27] آيات ولايت در قرآن ؛ ص184.
[28] تفسير نمونه ؛ ج20 ؛ ص415.
[29] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص226.
[30] آفريدگار جهان ؛ ص30.
[31] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج2 ؛ ص291.
[32] تفسير نمونه ؛ ج22 ؛ ص162.
[33] اصول کافى؛ ج 2 ؛ ب الحب فى اللَّه و البغض فى اللَّه؛ ح 5.
[34] تفسير نمونه ؛ ج22 ؛ ص163.
[35] همان؛ص162.
[36] اهداف قيام حسينى ؛ ص49.
[37] عثمان افراد فاسق و ظالمى چون وليد بن عقبة بن ابىمعيط را والى کوفه، و عبداللَّه غامربن کريز را والى بصره، و عبداللَّه بن ابىسرح را والى مصر، و مروان بن حکم را مشاور عالى خويش کرد. مطابق آنچه که در کتاب الاستيعاب، ص 690 و الاغانى، ج 6، ص 356 آمده ابوسفيان خود نيز به اين نکته اعتراف کرد، آنجا که گفته است:« از آن هنگام که خلافت به دست دو طايفه تيم و عدى( قبيله ابوبکر و عمر) افتاد، من نيز در آن طمع کردم».( عاشورا؛ ص 120).
[38] اهداف قيام حسينى ؛ ص50.
[39] يزيد در ظلم و جنايات آن قدر پيشرفت کرد که مسعودى مورخ معروف در کتاب مروجالذهب، ج 3، ص 68 دربارهاش گفته:« سيره يزيد، همان روش فرعون بود؛ بلکه بايد گفت فرعون در ميان مردم، بيش از يزيد به عدالت رفتار مىکرد».( عاشورا، ص 213).
[40] اهداف قيام حسينى، ص: 51.
[41] همان ؛ ص101.
[42] عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها ؛ ص30.
[43] همان ؛ ص525.
[44] آيات ولايت در قرآن ؛ ص184.
[45] همان.
[46] عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها ؛ ص695.
[47] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج1 ؛ ص199.
[48] همان ؛ ج2 ؛ ص425.
[49] همان.
[50] تفسير نمونه ؛ ج20 ؛ ص336.
[51] عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها ؛ ص30.
[52] همان؛ ص 79.
[53] همان ؛ ص30.
[54] همان؛ ص445.
[55] مناقب ابن شهر آشوب؛ ج 4؛ ص 120.
[56] عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها ؛ ص524.
[57] همان ؛ ص78.
[58] همان؛ص49.
[59] همان.
[60] اهداف قيام حسينى ؛ ص9.
[61] تفسير نمونه ؛ ج17 ؛ ص193.
[62] همان؛ ص 194.
[63] همان.
[64] اخلاق در قرآن، ج1، ص: 366.
[65] پيام قرآن ؛ ج8 ؛ ص389.
[66] «تفسير على بن ابراهيم» طبق نقل نور الثقلين؛ ج 4؛ ص 234.
[67] تفسير نمونه ؛ ج17 ؛ ص194.
[68] عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها ؛ ص44.
[69] همان ؛ ص659.
[70] همان.
[71] همان ؛ ص34.
[72] همان.
[73] بحارالانوار؛ ج 45؛ ص 138.
[74] گفتار معصومين(ع) ؛ ج2 ؛ ص177.
[75] عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها ؛ ص34.